گذشته از عقاید خاص اندیشمندان فردی، در بیشتر جهان این روزگار، گرایش روز افزونی به گسترش نابجای قدرتهای جامعه بر فرد، با نیروی عقیده و حتی با قدرت قانونگذاری وجود دارد. از آنجا که گرایش حاکم بر همهی دگرگونیهای این زمان، تمایل به تقویت قدرت جامعه و کاستن از قدرت فرد دارد، این نوع تجاوز به حقوق فردی خود به خود نمیتواند ناپدید شود، بلکه برعکس، بیش از پیش سهمگینتر شده است. تمایل انسانها از فرمانروایان گرفته تا همشهروندان، در جهت تحمیل عقاید و تمایلات شان بر دیگران، قاعدهی کردار در مورد آدمهای دیگر شده و با برخی از بهترین و حتی بدترین احساسات ناشی از طبیعت بشری بهشدت حمایت می شود؛ چندان که به جز خواست قدرت نمیتوان با چیز دیگری آن را مهار کرد. از آنجا که این قدرت جمعی نه تنها کاهش نیافته، بلکه بیش از پیش افزایش یافته است، جز با سد نیرومند اعتقاد اخلاقی نمیتوان با این کژرفتاری مبارزه کرد. ولی در شرایط فعلی جهان باید انتظار داشت که این قدرت همچنان افزایش یابد.