همه ما حداقل یک بار در زندگیمان با آگهی روزنامه یا درخواست استخدام برای شغل "بازاریاب" مواجه شده ایم. شاید حتی برخی از ما تاکنون به عنوان بازاریاب نیز در مؤسسهای فعالیت کرده باشیم. وقتی کلمه "بازاریاب" را میشنویم، چه انگارهای در ذهن ما نقش میبندد؟ یک موتور سوار جوان با یک دفترچه یادداشت که یک خودکار به آن آویزان است؟ یا یک زن میانسال با کیفی شامل نمونه محصولات آرایشی و بهداشتی؟ یا شاید هم بازاریابی شبکهای و افرادی که زیرمجموعههای خود را رهبری میکنند! بسیاری از افراد فکر میکنند که برای انجام درست شغل "بازاریابی" باید کفشهای آهنین داشت، آدرس تمامی کوچههای شهر را بلد بود، خوش سر و زبان بود و تا حدی هم دروغگو و دغلباز بود! بگذارید همین اول به شما بگوییم که تمامی این ذهنیتها، نادرست هستند و اگر هنوز با شنیدن کلمه بازاریاب این تصاویر از گوشه ذهنتان میگذرد، نیاز است تا بیشتر با هم صحبت کنیم. واقعیت آن است که بازاریابی و مدیریت بازار دنیای خاص خودش را دارد و همین دنیای خاص و گسترده، به راحتی افراد بسیاری را دچار سردرگمی میکند. گویا تعریف هر کس از بازاریابی با دیگران متفاوت است. رجیس کنا، بازاریابی را همه چیز میداند، پیتر دراکر، بازاریابی را عین تجارت میداند، فیلیپ کاتلر، همه شرکت را واحد بازاریابی میداند، رابرت کیوساکی، بازاریابی را یک دارایی میداند و این در حالی است که خیلی از ما بازاریابی را تلاشی مذبوحانه در راستای فروش اجناس بیکیفیت قلمداد میکنیم! برای اینکه بخواهم تعریف درستی از بازاریابی ارائه دهیم، شاید بهتر باشد اول بگوییم که چه چیزهایی بازاریابی نیست: بازاریابی، تبلیغات سرگرم کننده و اغواگر و یا تبلیغات تکراری، بیوقفه و ملالآور نیست (مثل تیزرهای تبلیغاتی تقدیم برنامه بین دو نیمه فوتبال!) بازاریابی، رفتار فروشندگان سمجی که از شما میخواهند همین الان کالایشان را بخرید، نیست (مثل پیامکهای حاوی جمله «همین حالا با ارسال عدد ... کالا را درب منزل دریافت کنید!») بازاریابی، هرزنامههای بیشمار داخل پست الکترونیک یا پیشنهادات ناخواسته مکرر بر روی گوشی موبایلتان نیست (مثل تبلیغات کاشت مو یا رفع موهای زائد در یک دوره تضمینی!) بازاریابی، ادعاهای غلو شده درباره یک محصول که همواره بیاعتمادی نسبت به سایر تولیدکنندگان و دیگر بازاریابان را در پی دارد، نیست (مثل گفتن جمله «بدون هیچگونه افزودنی»!) بازاریابی صرفا نوع برخورد ویزیتور یا مسئول جذب مشتریان، با مشتریان ناراضی نیست (مثل گفتن جمله کلیشهای «این مشکل برای خودم هم پیش آمده بود، ولی ...»!) بازاریابی تنها یک دپارتمان یا یک مرکز هزینه دیگر داخل سازمان نیست! بازاریابی ذاتا غیراخلاقی و برای جامعه مضر نیست! بازاریابی صرفا سرگرمی نیست! صرفا تبلیغات نیست! صرفا فروش نیست! و ... اما به راستی بازاریابی چیست؟ به نظر میرسد که کاتلر بهترین تعریف از بازاریابی را ارائه داده است: «بازاریابی فرایندی است که به وسیله آن، شرکتها، مشتری را درگیر میکنند و به ساخت روابط مستحکم با مشتری و آفرینش ارزش برای او در مقابل کسب انتفاع از او میپردازند.». با اتکاء به چنین مفهومی از بازاریابی است که دراکر میگوید: «یک کسب وکار تنها و تنها دو کارکرد تجاری مهم دارد: نوآوری و بازاریابی». در کتاب حاضر قصد داریم تا مفهوم گستردهای از بازاریابی را به طور کامل تشریح کرده، تغییرات آن را در دوران مدرن امروزی بررسی نموده، مدل و برنامه بازاریابی را معرفی کرده و ابزارهای مورد نیاز برای طراحی و اجرای استراتژیهای بازاریابی را تبیین نماییم.