از نظر خیلیها، مرگ سوسیالیسم، هم در واقعیت و هم در خیال، به معنای مرگ نهایی مارکسیسم بوده است. با وجود این، مارکسیسم کماکان هم جامعترین نقد از سرمایهداری را به دست میدهد و هم راهنمای قانعکنندهای برای بدیلهای امکانپذیر را. در حقیقت، دوام سرمایهداری دوام مارکسیسم را تضمین میکند. از این رو، هر دوره به مارکسیسمی از آن خودش شکل میدهد و این سنت را چنان میگستراند که مسائل روز را حلوفصل کند. من در این رساله خطوط کلی نوعی مارکسیسم جامعهشناسانه را ترسیم میکنم که از همگرایی تاکنون ناکاویده و نامنتظرهی نوشتههای کارل پولانی و آنتونیو گرامشی در میانهی سدهی بیستم سربرمیآورد. نوشتههای گرامشی و پولانی غالباً مثل لاشههای مرده لتوپار شده است: سودمندترین قسمتها را از پوستهی معناده جر میدهند و به نظریههای علیل پیوند میزنند. قصد دارم این دو مجموعه از نظریهها را در کلیتشان احیا کنم و به یکدیگر پیوندشان بزنم.