این كتاب در چالش با اندیشهی پستمدرن نوشته شده است، و میكوشد با بررسی آراءِ چهار تن از پردازندگان اصلی این نگرش، نگرش انتقادی خود را سازمان دهد. بخش اول، "خردستیزی در اندیشهی پستمدرن"، تصویری كلی از وضعیت پستمدرن ترسیم میكند و بهویژه به بررسی آراءِ ژانفرانسوا لیوتار و ژاك دریدا اختصاص دارد. بخش دوم، "نقد نیچه از اخلاق"، به بررسی دیدگاههای نیچه میپردازد كه نفوذی عمیق بر اندیشهی پستمدرن داشته و از پیشقراولان آن است. بخش سوم كتاب، "میشل فوكو و اندیشهی انتقادی"، در واقع میخواهد به این پرسش پاسخ دهد كه آیا پستمدرنیسم چارچوب فكری مناسبی برای ارزیابی درست و همهجانبهی مشكلات جهان مدرن هست یا نه. به این منظور، كار فوكو در مقام متفكر برجستهی پستمدرن، با اندیشهی انتقادی هابرماس، منتقد برجستهی اندیشهی پستمدرن، مقایسه شده است. یكی از هدفهای اصلی كتاب حاضر، افزون بر معرفی اندیشهی پستمدرن و طرح نكات انتقادی دربارهی آن، تأكید بر وجهی از اندیشه و نگارش فلسفی است: روشن اندیشیدن و تعهد به وجه استدلالی در اندیشهی فلسفی.