تكامل تمدن صنعتی در اجتماعات جدید (اجتماعاتی كه از رنسانس و روزگار روی كار آمدن طبقهی متوسط ریشه میگیرد) این حقیقت را بهنحو بارزی مینمایاند كه: هنرمند در غرب مطرود و تنهاست. در سراسر قرن نوزدهم هنرمند را میبینیم كه پیوسته در تكاپوست تا شاید كه خود را از قید اصول و ارزشهایی چون سودجویی، مادهپرستی، تحقیر آدمیت و جنگ دائمی انسان با انسان آزاد كند. گروهی كه در خود یارای ایستادگی نمیبینند واقعیت زندگی خود را انكار میكنند، گروهی از آن میگریزند، گروهی به آن تسلیم میشوند، اما همگی از آن نفرت دارند. این تنفر عمومی كه هر دم به شكلی جلوه میكند، توصیف مشترك خود را در یك تئوری به ظهور میرساند و آن تئوری "هنر برای هنر" است... هرچه تضادهای اقتصادی و اجتماعی این جوامع شدیدتر میشود جنبهی ضداجتماعی و ضدانسانی جنبشهای هنری عمیقتر میشود و هنرمند درونبین بیش ازپیش در لانهی تاریك ذهنیات خود فرومیخزد ــ و چنانكه خواهیم دید در قرن بیستم ضدرئالیسم نومیدی طبقهای را منعكس میكند كه دارد نابود میشود، طبقهای كه فردای خود را تیرهوتار میبیند. (از مقدمهی كتاب)