الگویی از تحلیل گفتمانی که در این کتاب بهکار رفته است، نصّ دینی را همواره در مرکز دایرهی فرهنگ سیاسی مسلمانان قرار میدهد و آنگاه با توجه به ساخت و روابط قدرت در جهان اسلام به تحلیل دانش سیاسی و سازوکارهای اقتداری آن در تمدن اسلامی اقدام میکند. نصوص دینی در جوامع اسلامی متن پایه و مولدی است که تمام یا بیشتر گونههای متون و اندیشهی سیاسی را، که فرهنگ ما انباشته از آنها است، زاده و پرداخته است. اما، چرا از بین امکانهای مختلف تنها وجه اقتداری این نصوص به عقلانیت پایهی تاریخ ما بدل شده است؟ چرا چنین است؟ این نظریههای اقتدارگرا از کجا آمدهاند؟ چگونه تدوین شدهاند؟ چگونه عمل کرده و میکنند؟ و چه نقش و سلطهای در زندگی و اکنون ما دارند؟ پرسشهایی هستند که نوشتهی حاضر شاید بتواند پرتویی بر برخی زوایای ناروشن آن بیفکند و دایرهای از دوایر ممتد و پیچیدهٔ اقتدار در دانش سیاسی سنتی ما را بازنماید.