جنگها سختترین انتقام خود را از بدنها گرفتهاند. خانهها خراب شدهاند، شهرها ویران شدهاند، اما خانه و شهر و آجر و سنگ و چوب، به نحوی عینی و «غیرشاعرانه»، رنج نمیکشند. در پوست و استخوان و عضلهی شهر دردی نمیخزد. این بدنها هستند که در جنگها رنج و درد را لمس میکنند. بدنها بازسازیناپذیرند، نه معماری و بناها و شهرها. تصاویر بدنهایِ تکهپاره شده، دستها و پاهایِ قطعشده، چشمانِ از جای درآمده و بیمارستانهایِ شلوغ و پرزخم و عفونت نمود عینی رنج بدنها در طوفان جنگهاست. بدنها بازتابدهندهی حقیقی تجربهی جنگاند؛ چه آنجا که به عنوانِ بدنِ فیزیولوژیک و فردی، واقعیت فراموششدهی درد و معلولیت را حمل میکنند و چه آنجا که در بازی قدرت به نماد تبدیل میشوند. از منظرِ هر آن که در قدرت است، بدنِ سرباز مقدس شمرده میشود و بدنِ دشمن به حیوانیت و تودهبودگی تقلیل پیدا میکند.