قانون و خشونت دو قطب یا جوهر طبیعی نیستند که سیاست را بتوان بهمثابه فاصله یا خط رابط میان آن دو تعریف کرد، حتا اگر این تعریف به شیوههای دیالکتیکی بر حسب زوج مفهومی شباهت/ تفاوت، یا همگرایی/ واگرایی توصیف شود. سیاست، درواقع، نهفقط شکافی میان این دو قطب، بلکه اساساً شکاف یا تنشِ برسازندهی نهفته در درونِ آن دو است. بدونِ اعمال خشونت سازمانیافته ــ که نهایتاً مبتنی بر توانایی کشتن و اِعمال خشونت جسمانی است ــ هیچ قانون و حکومتی بر جای نمیماند؛ به همین ترتیب، هر نوع اِعمال خشونت فردی و گروهی نیز جویای آن است که به قانون بدل شود و الگو و مبنای آن همان خشونت اجتماعی مشروع و رسمیتیافته است. معرفی کتاب قانون و خشونت از نظر آگامبن، اشمیت و بنیامینالهام عبادتیكتاب «قانون و خشونت» گزیده مقالاتی از جورجو آگامبن، كارل اشمیت و والتر بنیامین است كه توسط گروهی از مترجمان زیرنظر مراد فرهادپور ترجمه و ازسوی نشر نی در 366 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 138 هزار تومان منتشر شد. مراد فرهادپور در پیشگفتار این اثر آورده است: «اگر معتقد باشیم كه ریشه شناسی لغات، دست كم در شكل معتدلش، واجد معنا و اهمیتی فلسفی است، آن گاه برای درك و توضیح معنای دوگانه، كلمه «سیاست» در توسل به فلسفه چندان تردید نخواهیم كرد. معنای امروزی این كلمه همان قدر روشن و واضح است كه تعریف آن تیره و غامض، ولی به هر حال، در نظر اكثر مردمی كه امروزه به فارسی سخن می گویند، این كلمه بیانگر شكلی از رابطه با قدرت و حاكمیت است. اگرچه بسیاری هنوز نسبت به اصل و نسب «سیاست» مشكوكند، اما در گذشته ای نه چندان دور، این كلمه نه فقط بر فرمان راندن، بلكه بر تنبیه و مجازات كردن نیز دلالت داشت. بنابراین، اگر همه معانی كهنه و نو این كلمه را یكجا گردهم آوریم، می توان گفت «سیاست» چیزی است كه در آن واحد با حكومت و بدن، فرمانروایی و مجازات، یا به تعبیر دقیق تر، با قانون و خشونت، سر و كار دارد. تعمق در باب معنای كلمه سیاست و نحوه تحول آن در زبان فارسی نقطه شروع مناسبی برای تبیین مفهوم سیاست، به ویژه مفهوم «سیاست غربی» در تحلیل تاریخی- مفهومی جورجو آگامبن است و تا آنجا كه به جوهر اصلی برداشت آگامبن از سیاست غربی، یعنی موضوع مركزی این كتاب مربوط می شود، از قضا بهترین كار ادامه همین مسیر است. قانون و خشونت دو قطب یا جوهر طبیعی نیستند كه سیاست را بتوان به مثابه فاصله یا خط رابط میان آن دو تعریف كرد، حتا اگر این تعریف به شیوه ای دیالكتیكی برحسب زوج مفهومی شباهت/تفاوت، یا همگرایی/واگرایی توصیف شود. سیاست، در واقع، نه فقط شكافی میان این دو قطب، بلكه اساسا شكاف یا تنش بر سازنده نهفته در درون آن دو است. بدون اعمال خشونت سازمان یافته كه نهایتاً مبتنی بر توانایی كشتن و اعمال خشونت جسمانی است ــ هیچ قانون و حكومتی بر جای نمی ماند؛ به همین ترتیب، هر نوع اعمال خشونت فردی و گروهی نیز جویای آن است كه به قانون بدل شود و الگو و مبنای آن همان خشونت اجتماعی مشروع و رسمیت یافته است.»