مطالعهی حاضر از چهار قاعدهی کلی پیروی میکند: ۱. متمرکز نکردن مطالعهی سازوکارهای تنبیهی صرفاً بر اثرهای «سرکوبگر» آنها و جنبهی «مجازات» آنها، بلکه جا دادن دوبارهی این سازوکارها در مجموعهای کامل از اثرهای مثبت و احتمالی آنها، حتا اگر این اثرها در نگاه نخست حاشیهای باشند. بنابراین درنظر گرفتن تنبیه به منزلهی یک کارکرد پیچیدهی اجتماعی. ۲. تحلیل روشهای تنبیهی نه بهمنزلهی پیامدهای سادهی قواعد حقوقی یا شاخصهای ساختارهای اجتماعی؛ بلکه بهمنزلهی تکنیکهایی که ویژگی خود را در قلمرو عمومیترِ سایر روشهای قدرت دارند. درنظر گرفتن مجازاتها از دورنمای تاکتیک سیاسی. ۳. بهجای بررسی تاریخ حقوق جزایی و تاریخ علوم انسانی بهمنزلهی دو مجموعهی مجزا که تلاقیشان میتواند اثری خواه مختلکننده خواه مفید بر یکی یا دیگری یا شاید بر هر دو داشته باشد، بررسی اینکه آیا زهدانی مشترک وجود ندارد و آیا هر دوی این تاریخها محصولِ یک فرایندِ واحدِ صورتبندیِ «شناختشناسیک [اپیستمولوژیک] ـ قضایی» نیستند؛ مختصر آنکه جا دادن تکنولوژی قدرت بهمنزلهی پایه و اصلِ انسانی [اومانیزه] شدنِ نظام جزایی و شناختِ انسان. ۴. بررسی اینکه آیا ورود روح به صحنهی عدالت کیفری و همراه با آن، الحاقِ مجموعهای از دانشِ «علمی» به روش قضایی، اثر و نتیجهی تغییر در شیوهی محاصرهی خودِ بدن توسط مناسبات قدرت نیست.